سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

اعجوبه ی قرن و رفیقان

** شعر طنز

 خاطراتمان را به خاطر آوریم

 به سال هشتاد و چهار

 با وجود چوب لای چرخ گذاران

 لیک تا اندازه ای بر قرار

 بود روزی به کفمان با کوشش میسر

 البته با کمی هم انتظار

 اگرچه خلق انتقاد داشتند و کمی نق و نوق

 اما دور چرخ بود هنوز بر مدار

 تا که ناگه آمد یک دو آتشه

 بانگ بر آورد زود از سر راهم بروید کنار

 من آمده ام سفره ی خلق زیاد گسترانم

خواهم نشاط و رفاه کنم آشکار

 نفت بوده به کام ریسان تا به حال

 کنم کاری که دزدان پا گذارند به فرار

 گفت آمریکا و اروپا بدانند که

 می کنم هسته‌ای پایه گذار

 مدیر جهان خواهم شد چون شما

 با هم رزمانم به میدان کار زار

 وام زیاد دهم با بهره ی کم به رفیقان

 تا ز جنس چین اشباع کنند بازار

 شورای امنیت بداند که

ما با ورق پاره هایش نداریم کار

 شور و حال وطنم سرد بود تا به حال

 من و رفیقان کنیمش بهار

 خلاصه از هر دری گفت به گزاف

 به میدان آمد اعجوبه ی شعار

 چوب لای چرخ گذاران دیروز

 به او پیوستند با داد و هوار

 گفتند به به و چه چه زین اعجوبه ی قرن

 کنون عدالت کند بر قرار

 از جریده و سیما با او شدند هم صدا

 تا به مسند نشست او با آن وقار

 تا یکی چندین سال رفت بر این خلق

 بر همه سخت شد این روزگار

 رفیقان وام خزانه ندادند پس

 قوت خلق ز کیلویی ده رسید به هزار

 گر چه اعجوبه و رفیقان لاف می زدند

 اما دروغها می شد آشکار

 به جای خوان خلق، نفت به کیسه ی رفیقان

 روی هم انباشت به میلیارد دلار

 رفیقان گفتند مستدام باد این عصر طلایی

 ورق پاره ها بادا برقرار

 دورتان بگردیم ورق پاره ها

 زنیم دورتان با سود بی شمار

 خدا نکند روزی کسانی

 گزندی زنند این قرار و مدار

 چنین بود دوران اعجوبه ی قرن

 که هم چرخ گشت منحرف هم مدار           منظور چرخ اقتصاد است